سفارش تبلیغ
صبا ویژن
درباره وبلاگ


پیوندها
لوگو

آمار وبلاگ
  • بازدید امروز: 39
  • بازدید دیروز: 16
  • کل بازدیدها: 303309



*پرواز انتظار*




محبت  که از عواطف اصیل و مهم انسان است با گریه انس و آشنایى دیرینه دارد، گویى هر دو همزاد و همبر بوده‏اند و از یک مادر.
دیدار دوست پس از روزگار جدایى اشک شوق در چشمان مى‏آورد، و فراق و دورى از محبوب اشک غم فرو مى‏ریزد. گریه زبان صادق محبت و نشان راستین وله و دلدادگى است.
کیست که کمابیش تحت تأثیر محبت قرار نگرفته تارهاى دلش از مهر به لرزه در نیامده باشد؟ و کدام شیفته و دلداده‏اى است که عامل محبت سرشک از نرگسین دیدگانش روان‏ نکرده باشد؟ اما این گوهر اشک که زلال محبت است آن نیست که در دامن گلرخان ریخته شود، که این عشق به آب و رنگ است و مایه ننگ. محبت حقیقى آن است که به خداى حسن آفرین تعلق گیرد که جمیل است و سرمدى، از هر عیب و نقص برى؛ آفریدگار متعال و صاحب هر کمال و جمال. این محبت که از دوستى‏هاى ظاهرى بسى قویتر و عمیق‏تر است، طبعاً قرب محبوب را مى‏طلبد، و با آنکه «دوست نزدیکتر از من به من است» اما چون متعالى و در اوج رفعت و عظمت است، و در بازار حضرتش کالایى جز روح نیازمند خواهنده، و دل غمدیده شکسته، و عقیده درست و ایمان راستین نمى‏خرند، و فراهم آوردن چنین کالایى را به بهاى اشک محبت باید خرید، پس قرب حضرتش چندان هم آسان نیست. جهادى پى‏گیر با نفس و کوششى مستمر در تحصیل رضاى دوست را مى‏طلبد.
از اینجا داستان سوز و گداز طالب دلداده آغاز مى‏شود، و شیفتگى و بى‏قرارى حیات روحش را فرا مى‏گیرد، و اندوهى دل‏افروز و سرشکى شیرین را مونس وى مى‏گرداند. در این درد و غم روحانى است که مُحب سوخته و ساخته مى‏شود و شایسته حضرت دوست مى‏گردد.
این گریه آمیزه‏اى است از لذت و الم، سرخوشى و ناراحتى، شوق و غم ... که تجزیه و تحلیل آن دشوار است اما در یک کلمه مى‏توان آن را معرفى کرد: گریه محبت، سرشک شیرین دوستى با محبوب حقیقى.




موضوع مطلب :


چهارشنبه 90 آذر 30 :: 11:19 صبح :: نویسنده : *پرواز انتظار*

 
          کربلا! اى دریچه توحید             آینه در برابر خورشید
             اى ستاره! ستاره ازلى             آفتاب همیشه، لم یزلى!
             کربلا! اى زلال آیینه             غربت راز دار آیینه‏
             اى شکوه تمام آینه‏ها             وى حریم امام آینه‏ها
             کربلا! اى رهاترین فریاد             عاشقان را، تو ناکجا آباد
             اى صداى همیشه در پژواک             از زمین تا فراسوى افلاک‏
             کربلا! اى نهایت عرفان             معنىِ عاشقانه انسان‏
             اى هبوط فرشتگان در تو             عشق را تا همیشه جان در تو
             کعبه آسمانى ملکوت             قبله گاه اهالى جبروت‏
             مى‏وزد عاشقانه در تو نسیم             زایر تو مسیح و نوح و کلیم‏
             کربلا! اى شمیم شورانگیز             گل سرخ بهار در پاییز
             چشمه‏ها در کویر جوشانده             خویش را از بهار پوشانده‏
             لاله‏هاى شکفتنى دارى             رازهاى نگفتنى دارى‏
             خاک تو، بوى آسمان دارد             عطر گل، عطر ارغوان دارد
                        
         شعر پر استعاره دارى تو             آسمانى ستاره، دارى تو
         جاىْ جاى تو مرقد شهداست             گل سرخ بهاره دارى تو
             تیر خورده کبوترى زخمى             حنجر پاره پاره دارى تو
             شرحهْ شرحه شهید عاشورا             بحر خون بى کناره دارى تو
             تنِ با سنگریزه‏ها یکسان             زیر سُمّ سواره دارى تو
             با ستم، سنگ و تیر باراندند             باره‏ها بر جنازه‏ها راندند
             عاشقى، سخت امتحان مى‏داد             عاشقانه به عشق جان مى‏داد
             زخم‏هایش اگر چه کثرت داشت             نفسش، عطر باغ وحدت داشت‏
             هر نفس، خون زخمها جارى             تربت قتلگاه، گلنارى‏
             برو دوشش ز نیزه‏ها خسته             آینه، ریزْ ریز بشکسته‏
             قتلگه، تربتى الهى داشت             آینه، صورتى الهى داشت‏
***
          آن همایى که بر فلک پر زد             پر زخمى به عرش داور زد
             آسمان را به زیر پا بگذاشت             بیرق عاشقى به عرش افراشت‏
             زخمهایش، هنوز تازه‏ترند             دردها، شلعه‏اى گدازه ترند

( وحیدى، هادى)




موضوع مطلب :


یکشنبه 90 آذر 27 :: 1:46 عصر :: نویسنده : *پرواز انتظار*

درختان را دوست مى‏دارم‏
که به احترام تو قیام کرده‏اند
و آب را
که مَهر مادر توست،

 خون تو شرف را سرخ گون کرده است:
شفق، آینه‏دار نجابتت،
و فلق محرابى‏
که تو در آن‏
نماز صبح شهادت گزارده‏اى‏
در فکر گودالم‏
که خون تو را مکیده است‏
هیچ گودالى چنین رفیع ندیده بودم‏
در حضیض هم مى‏توان عزیز بود
از گودال بپرس!
شمشیرى که بر گلوى تو آمد
هر چیز و همه چیز را در کاینات‏
به دو پاره کرد:
هر چه در سوى تو، حسینى شد
و دیگر سو، یزیدى‏
اینک ماییم و سنگ‏ها
ماییم و آب‏ها
درختان، کوهساران، جویباران، بیشه‏زاران‏
که برخى یزیدى‏
وگرنه حسینى‏اند
خونى که از گلوى تو تراوید
همه چیز و هر چیز را دو پاره کرد
                      
درنگ!
اینک هر چیز: یا سرخ است‏
یا حسینى نیست!
آه‏اى مرگ تو معیار!
مرگت چنان زندگى را به سُخره گرفت‏
و آن را بى قدر کرد
که مردنى چنان‏
غبطه بزرگ زندگانى شد!

(موسوى گرمارودى، سید على)




موضوع مطلب :


شنبه 90 آذر 19 :: 1:45 عصر :: نویسنده : *پرواز انتظار*


چادرهاى کاروان حسینى، به فرمان امام (ع)، در مکان پاکیزه‏اى که آثار آن تا به امروز باقى است، بر پا گردید. امام (ع) در جایى دور از آب اقامت گزید که به وسیله یک سلسله بلندى و پشته احاطه مى‏شد. این بلندى‏ها از شمال شرقى، متصل به محل باب السدره در شمال آغاز مى‏شد و تا محل باب زینبى در سوى غرب ادامه مى‏یافت. سپس به سوى محل باب قبله از سوى جنوب فرود مى‏آمد؛ و این بلندى‏هاى نزدیک به هم یک نیمدایره را براى بیننده تشکیل مى‏داد؛ و دسته گل رسول خدا (ص) در این دایره هلالى شکل محاصره گردید. «1»
پس از آنکه چادرهاى حسین (ع) و خانواده و فرزندانش بر پا شد، خویشاوندان آن حضرت چادرهاشان را در پیرامون آن بر پا کردند؛ «2» و پس از آن چادرهاى اصحاب بر پا شد.
سید محمد حسن کلیدار بر این باور است که اردوگاه حسینى در همان محلى که بار و بنه‏شان را پایین آوردند نبود. بلکه در جایى دورتر و در نزدیکى درمانگاه حسینى کنونى قرار داشت. وى در این باره به طرحهاى جنگى آن روزگار استناد مى‏کند که میان طرفین جنگ دست کم دو میل فاصله بوده است؛ چون در عملیات جنگى براى اسب تازى و دیگر کارها به چنین مسافتى نیاز مى‏باشد. همین طور چادرها باید دور از تیررس دشمن و تیرهایى که میان طرفین مبادله مى‏شود، نصب مى‏گشت. او همچنین براى اثبات دیدگاه خویش به چند شاهد تاریخى استناد مى‏کند. «3»
شیخ باقر شریف قرشى این دیدگاه را مردود دانسته، مى‏گوید: گمان قوى بر این است که اردوگاه حسینى، در جاى کنونى یا اندکى دورتر از آن بوده است؛ زیرا انبوه سپاه اموى که به جنگ حسین (ع) آمده بود، جز اردوگاه کوچکى در پیش روى نداشت: اردوگاهى که‏                    
امام (ع) از آن به خانواده یاد مى‏کند. بنابراین نیروهاى طرفین با هم برابرى نداشت تا میان آنها به فاصله‏اى دو میلى یا بیش‏تر نیاز باشد.
سپاه اموى اردوگاه حسین را در محاصره گرفت، به طورى که وقتى عمر سعد تیر آغاز جنگ را پرتاب کرد و تیراندازان لشکرش آغاز به تیراندازى کردند، هیچ کس در اردوگاه امام (ع) نبود، مگر اینکه تیرى به او اصابت کرده حتى چادر برخى زنان پاره شد. چنانچه فاصله زیاد مى‏بود، به زنان اهل بیت تیر اصابت نمى‏کرد. مؤید سخن ما اینکه وقتى امام حسین (ع) در میان سپاه اموى سخنرانى کرد، زنان با شنیدن صداى وى به گریه افتادند، در حالى که اگر فاصله زیاد مى‏بود، صداى حضرت به آنان نمى‏رسید. البته دلایل بسیار دیگرى نیز وجود دارد که اردوگاه حسین در جاى کنونى بوده است. «1»

(با کاروان حسینى(ج‏4)، ص: 82)




موضوع مطلب :


چهارشنبه 90 آذر 9 :: 12:18 عصر :: نویسنده : *پرواز انتظار*

 

نام‏هاى دیگرى نیز وجود دارد که بر سرزمین قتلگاه حسین (ع) اطلاق مى‏گردد. برخى از آنها از باب اطلاق کل بر جزء بر کربلا اطلاق مى‏شود، مانند طفّ؛ برخى دیگر نام روستاهاى نزدیک کربلا است که بر این شهر اطلاق شده و شاید از باب ارتباط نزدیکى و همسایگى باشد، مانند نینوا یا غاضریه. برخى نیز نامهایى است که بر اثر گذشت زمان بر کربلا اطلاق شده و در زبان روایت نیز آمده است؛ مانند عمورا. مهم‏ترین این نام‏ها به شرح زیر است:
1- طفّ یا طفوف‏
از مکانهایى که اعراب از قدیم در نزدیک کربلا مى‏شناختند «طفّ» است. یاقوت حموى گوید: طفّ در لغت به معناى زمین‏هاى مشرف عربستان بر ریف (سرزمین سبز) عراق است. اصمعى گوید: از آن رو طفّ نامیده شده که به ریف نزدیک است ... ابوسعید گوید: طف نامیده شده، چون بر عراق مشرف است ... طف زمینى است از ناحیه کوفه در راه خشکى که حسین بن على (ع) در آنجا کشته شد؛ و آن سرزمین صحرایى است نزدیک ریف و چند چشمه آب در آن جارى است، از جمله: صید، قطقطانه، رهیمه، عین جمل و مانند اینها. این چشمه‏ها به مأموران پادگان‏هاى واقع در پشت خندق شاپور تعلّق داشت. مأموران این خندق را میان خود و اعراب و دیگران کنده بودند؛ چون روز ذى‏قار فرا رسید و خداوند اعراب را به وسیله پیامبرش پیروزى بخشید، چند حلقه از آن چاه‏ها را پر کردند؛ و برخى از آنها در دست ایرانیان باقى ماند. پس از آن هنگامى که مسلمانان به سوى حیره پیشروى کردند، ایرانیان همه آن چاه‏ها را که در دستشان بود پر کردند و گریختند و آنها که در دست اعراب بود، باقى ماند ... پس از آن که قادسیه و مداین نیز فتح شد، زمین‏هاى این چشمه‏ها که ایرانیان از آنجا جلاى وطن کردند، به دست مسلمانان افتاد.
ابو دهبل جمحى، در رثاى حسین (ع) و آنان که همراه او کشته شدند، گوید:
         مررت على ابیات آل محمد             فلم ارها امثالها یوم حُلَّت‏
             فلا یبعد اللَّه الدیار و اهلها             و ان اصبحت منهم برغمى تخلت‏
             الا انَّ قتلى‏ الطف من آل هاشم             أذلت رقاب المسلمین فذلّت «1»
بر خانه‏هاى خاندان محمد (ص) گذر کردم و آنها را همانند روزى که از آنجا کوچیدم نیافتم.
خداوند سرزمین [غم‏] را از اهل آن دور مکناد، گرچه به رغم میل من [این جدایى در اینجا اتفاق افتاده است‏] تهى گشته است.
آگاه باشید که کشتگان خاندان هاشم، مسلمانان را خوار ساخت، پس خوار گشتند.
نیز گفته است:
          تبیت سکارا من امیة نُوَّماً             و بالطف قتلى ما ینام حمیمها
             و ما افسد الاسلام الا عصابة             تأمّرنوکاها فدام نعیمها
             فصارت قناة الدین فى کف ظالم             اذا اعوجّ منها جانب لا یقیمها «2»
خاندان امیه شب‏ها را مست مى‏خوابند، در حالى که بستگان کشتگان کربلا شب خواب ندارند. اسلام را تباه نکرد، مگر جماعتى که کودنهاشان به زور حکم راندند و خوش گذراندند. آنگاه نیزه دین در دست ستمگرى افتاد که هرگاه سویى از آن کج مى‏شود، راستش نمى‏کند.
2- نینوا
یاقوت حموى گوید: «و در سواد کوفه ناحیه‏اى است که به آن نینوى‏ گفته مى‏شود؛ و کربلا که حسین بن على (ع) در آنجا کشته شد، بخشى از آن است.» «3» استاد دکتر مصطفى جواد گوید: «استاد فرد هوفر پنداشته است که استرابون، جغرافى‏دان یونانى- متولد نیمه‏هاى سده نخست پیش از میلاد- در کتابش به نام «مابین النهرین: آشوریه و بابل و کلدیه» به جز نینواى شمالى، از نینواى دیگرى یاد کرده است. اگر گمان وى درست باشد، مقصود از نینواى مذکور، نینواى جنوبى است که بر ساحل نهر علقمى واقع بود.» «1»
طبرى در توصیف حرکت کاروان حسینى از منزلگاه قصر بنى مقاتل به سوى نینوا- مقصودش کربلا است- مى‏گوید: امام حسین (ع) چون شب را به صبح آورد، فرود آمد و نماز صبح گزارد و با شتاب سوار شد و همراه یارانش به سمت چپ مى‏راند و مى‏خواست که آنان را پراکنده سازد. باز حربن یزید مى‏آمد و آنان را باز پس مى‏زد و حسین نیز او را باز پس مى‏زد. هنگامى که حر با شدت هر چه تمام آنان را به سوى کوفه باز پس زد از فرمانش امتناع کردند و طرفین به دفع یکدیگر پرداختند. آنان پیوسته در حرکت بودند تا به نینوا، جایى که حسین (ع) در آن فرود آمد، رسیدند. «2»
3- نواویس‏
ناووس و قبر به یک معنا است «3» ناووس به معناى گورستان نصارا «4» است و نواویس گورهاى مسیحیانى بود که پیش از اسلام در کربلا سکونت داشتند. این قبرها، هم اکنون، در شمال غرب کربلا واقع است. «5»
امام حسین (ع) در خطبه‏اش در مکه از آن یاد کرده، فرموده است: گویى که گرگان بیابان، میان نواویس و کربلا، بند از بندم جدا مى‏کنند. «6»
           
4- غاضریه‏
یاقوت حموى گوید: «غاضریه منسوب به غاضره از بنى اسد است و آن روستایى است از نواحى کوفه نزدیک کربلا.» «1» این توصیف دلالت دارد که غاضریه، پس از انتقال بنى‏اسد به عراق در صدر اسلام پدید آمده و تاریخ آن به دوران جاهلیت نمى‏رسد. «2» این روستا در ناحیه شمال شرقى کربلا واقع است و کمتر از نیم کیلومتر از آن فاصله دارد. «3»
امام حسین (ع) پس از فرود آمدن در کربلا در اوایل دهه نخست محرم سال 61 ه.
مساحت بزرگى از زمین‏هاى پیرامون مرقد مقدس خویش را از اهل غاضریه و نینوا خریدارى کرد. زمین یاد شده را که مساحت آن چهار در چهار میل بود به مبلغ شصت هزار درهم خریدارى کرد. سپس آن زمین‏هاى وسیع را به خودشان بخشید، به شرط آن که ساکنانش، زائران قبر حضرت را راهنمایى کنند و سه روز از آنان پذیرایى نمایند. ولى آنان به این شرط عمل نکردند و حقشان بر آن زمین ساقط شد و زمین‏هایى را که از آنان خریده بود، به مالکیت امام و فرزندان وى بازگشت. «4» نام غاضریه در ادبیات کربلا بسیار آمده است؛ از آن جمله ابیات زیر مى‏باشد.
          یا کوکب العرش الذى من نوره             الکرسى و السبع العلى تتشعشع‏
             کیف اتخذت الغاضریة مضجعا             و العرش وَدَّ بِأنّه لک مضجع‏
اى ستاره عرش که از نور او «کرسى» و هفت آسمان بالا پرتو افشان است چه شد که غاضریه را آرامگاه ساختى و حال آن که عرش دولت داشت که آرامگاهت باشد

5- عمورا:قطب راوندى از امام باقر (ع) روایت مى‏کند که فرمود: حسین بن على (ع)، پیش از کشته شدن، به یارانش فرمود: «رسول خدا (ص) فرمود: پسرم! تو به سوى عراق رانده خواهى شد؛ و آن سرزمینى است که پیامبران و جانشینان پیامبران در آنجا دیدار مى‏کنند. آن زمینى است به نام عمورا و گروهى از یارانت با تو در آنجا به شهادت مى‏رسند. آنان درد تماس با آهن را احساس نمى‏کنند؛ و این آیه را تلاوت فرمود: «گفتیم اى آتش بر ابراهیم سرد و سلامت باش»، جنگ بر تو و بر آنان سرد و سلامت است، پس مژده باد شما را ...» «1»
6- ارض بابل‏
ابن عساکر نقل مى‏کند که عمرة دختر عبدالرحمن، طى نامه‏اى به امام (ع) خطر اجابت دعوت کوفیان را به آن حضرت گوشزد کرد؛ و او را به فرمانبردارى و همراه بودن با جماعت فرمان مى‏داد! و به ایشان خبر داد که به سوى قتلگاهش مى‏رود. او مى‏گوید: گواهى مى‏دهم که عایشه برایم نقل کرد که رسول خدا فرموده است: حسین در ارض بابل (سرزمین بابل) به قتل مى‏رسد. «2»
7- شط فرات‏
ابن ابى شیبه از عبدالله بن یحیى حضرمى از پدرش نقل مى‏کند که هنگام سفر حضرت على (ع) به صفین، چون حضرت به نینوا رسید صدا زد: «اى ابا عبدالله شکیبایى، اى ابا عبدالله شکیبایى». گفتم: منظور از ابا عبدالله کیست؟ فرمود: بر رسول خدا (ص) وارد شدم و چشمانش را گریان دیدم. گفتم: اى رسول خدا (ص) چه شده که در چشمان شما اشک مى‏بینم؟ آیا کسى شما را به خشم آورده است؟فرمود: جبرئیل هم اینک نزد من بود و به من خبر داد که حسین (ع) در «شط فرات» کشته مى‏شود و من نمى‏توانم جلوى اشکم را بگیرم! «1»
8- سرزمین عراق‏
ابو نعیم اصفهانى به نقل از انس بن حارث مى‏نویسد: رسول خدا (ص) فرمود: «این پسرم در «سرزمین عراق» کشته مى‏شود و هر کس او را ببیند باید یاریش دهد.» «2»
9- پشت کوفه‏
ابن قولویه از على (ع) چنین نقل کرده است: «پدر و مادرم فداى حسین باد که در «پشت کوفه» به قتل مى‏رسد. به خدا سوگند گویى انواع ددان را مى‏بینم که بر سر قبرش گردن کشیده‏اند و شب تا به صبح برایش گریه و نوحه‏سرایى مى‏کنند! هرگاه که چنین شد هشدارید و از ستمگرى بپرهیزید.» «3»
10- حائر و حیر
یاقوت حموى گوید: حایر در اصل به معناى حوضى است که سیلاب در آن مى‏ریزد، و از این رو بدین نام خوانده شده که آب درون آن، سرگردان است و بالا و پایین مى‏رود ...
و بیش‏تر مردم حائر را حیر گویند؛ و حائر، قبر حسین بن على (ع) است ... ابوالقاسم گوید:
حائر جمع بسته نمى‏شود؛ زیرا نام محل دفن حسین بن على (ع) است. اما حیران (جمع حایر) به معناى تالاب است. البته اگر مراد کربلا باشد، حیر گویند بى آن که این واژه را به چیزى اضافه کنند ... «4»                       
ابن منظور گوید ... حائر به معناى سرگردان شدن و چرخیدن آب و نیز برمعناى جاى جمع شدن آب است ... و حائر یعنى کربلا به یکى از دو معناى یاد شده است .... «1»
هنگامى که دیزج در سال 236، به فرمان متوکل براى از میان بردن نشانه‏ها و آثار قبر امام حسین (ع) آب را در آن جارى ساخت، آب در آن سرگردان بالا و پایین مى‏رفت. «2»
دکتر مصطفى جواد گوید: یاد آور شدیم که حائر نامى عربى است؛ و اعراب از دوران جاهلیت در این سرزمین سکونت گزیده‏اند. بنابراین ناگزیر باید پیش از به شهادت رسیدن امام حسین (ع) مشهور بوده باشد؛ زیرا این نامگذارى و حیر و حیره از یک ریشه‏اند. «3»
ولى دکتر عبدالجواد کلیدار پنداشته است که در تاریخ یا حدیث، پیش یا در اثنا یا اندکى پس از واقعه طف، از کربلا به نام حائر یا حیر یاد نشده است؛ زیرا روایاتى که در آن رسول خدا (ص) از کشته شدن حسین (ع) در سرزمین کربلا خبر مى‏دهد، همه نام‏ها، جز حائر را در بر دارد. «4»
ولى طبرى در تاریخ خویش به نقل از قاسم بن یحیى مى‏نویسد: رشید در پى ابن ابى داوود و خدمتکاران قبر حسین بن على (ع) فرستاد. گوید: پس آنان را آوردند. آنگاه حسن بن راشد بن ابى داود نگریست و گفت: تو را چه شده است؟ گفت: این مرد یعنى رشید در پى من فرستاده و مرا احضار کرده است؛ و من از او بر جان خویش ایمن نیستم. گفت:
چون بر او وارد شدى و از تو پرسید، بگو که حسن بن راشد مرا در آنجا گماشته است.
چون بر رشید وارد شد همین سخن را گفت: او گفت: گمان ندارم که این کار حسن باشد، حاضرش کنید! چون حاضر شد، گفت: چرا این مرد را در حَیر گماشته‏اى!؟ گفت: خداى آن کس که وى را در حَیر گماشت بیامرزد: امّ موسى مرا فرمان داد که او را بر آنجا بگمارم و ماهانه سى درهم بر او مقرر سازم. گفت: او را به حَیر باز گردانید و آنچه را امّ موسى براو مققر کرده است، مقرر دارید؛ و ام موسى مادر مهدى است ... «1» شاید نخستین بار در متون دینى، نام «حائر» در روایت‏هاى منقول از امام صادق آمده باشد که حضرت در آنها برخى راه‏هاى زیارت سیدالشهدا را به اصحابش تعلیم داد. مانند روایتى که یوسف بن کنانى از ابى عبداللَّه (ع) نقل مى‏کند: فرمود: چون به قبر حسین (ع) رسیدى به فرات برو و در برابر قبرش غسل کن و به سمت او باش و باید که آرام و با وقار باشى تا آنگاه که از سوى شرقى به حائر در آیى و هنگام ورود بگو ...» «2»
نیز در روایتى از حسن بن عطیه به نقل از ابى عبداللَّه (ع) آمده است: «فرمود: چون به حائر وارد شدى بگو ...» «3»؛ و دیگر روایت‏هایى که از امام صادق (ع) نقل شده است. «4»
مقصود از حایر در آن دوران، محوطه واقع در درون دیوار بارگاه حسین بود. «5» این اعتقاد را هم لغت و هم قراین و روایات تأیید مى‏کند، زیرا حائر در لغت به معناى فضاى پیرامون خانه و یا چیزى که از هر سوى بدان احاطه دارد مى‏باشد؛ چنان که مى‏گویند: «این خانه حائرى وسیع دارد ...» «6»پس از آن، کاربرد این نام وسعت یافت تا آن که تنها مقصود از آن، کربلا گردید.ممکن است گفته شود که کربلا از روزگار جاهلیت محل زندگى اعراب بوده و «حَیر» بدون اضافه نامیده مى‏شده است- همان طور که یاقوت نوشته است-؛ اما پس از غلبه نام «حائر» بر کربلا کاربرد آن اندک شد؛ به ویژه پس از آن که نام حائر از حرمت و قداست نیز برخوردار گردید؛ و در فقه و روایت براى آن اعمال و احکامى وضع گردید. «1» «2»




موضوع مطلب :


یکشنبه 90 آذر 6 :: 11:36 صبح :: نویسنده : *پرواز انتظار*
1 2 >

.::بزرگترین مرجع کد آهنگ::. .::دریافت کد موزیک::.