در خطوط پدافندی شرق بصره بودیم. سال 62 بود و شب اول ماه مبارک رمضان و نمازمان را شکسته میخواندیم و...
حاج ناصر که امیر دلهایمان بود و فرمانده گردانمان، شور و شوقمان را که دید و سوالاتمان را که شنید، گفت:
ـ ایا جز این است که بسیاری بر این باورند که دانندش و ندانندش؟ و بسیاری بر این تصور غلط که دارندش و ندارندش؟ و تنها خردمنداناند که دانندش و ندارندش و به هر لحظه خوانندش. و از نشانههای خردمندی عاشق بودن است و شما بسیجیان که عاشقانی عارفید نیک میدانید که برای عاشق همیشه رمضان است و شما نیز که نمیتوانید و قصد ده روز نکردهاید، قصد کردهاید که اهل رمضان باشید و اهل آثار آن که «تقوا»ست و «ولایت» و «حضور». و بسیجی عاشق و اهل رمضان باید اندازه خود بشناسد و قدر خود بداند و بکوشد برای فتح خاکریزی در درون، تا از سنگر کمین درون خود پاسداری و پدافند کند و لحظات حضور را بالا برد و این از برکات رمضان است که تو همیشه در آنی! و نیز وقتی جانب قبلهای و پس از نماز دست بر سینه سلام دهی، بر این اعتقادی که شنود: (تسمع کلامی) و پاسخ دهد: (و تردّ سلامی). دانی که داند و بیند و شنود. اما عزیز، ایا نه مگر همه را داند و همه را بیند در تمامی اوقات و شِنَود به تمامی لحظات؟ پس چرا به هر لحظه و به تمامی اوقات در حضور نیستند و نیستی؟ و این است که تو باید قدر خود بدانی که اینجا در لشکر حضرت امام زمانی(عج) و جان بر کف در تمامی لحظات حضور را حس میکنی، پس اهل رمضانی.
بسیاری روزانه چند لحظه فقط در حضورند و سلامی دهند و پی کارشان روند. لیک خدا و امام همیشه حاضرند و شاهد، و بسیاری این حضور را حس نمیکنند؛ پس رمضان به کمک میاید تا لحظات حضور حس شده و بیشتر و بیشتر شود و بحمدالله بسیجی در لشکر ایمان است و در تمامی لحظات در حضور و حاضر...
و تو از راهیان نوری و طالب رسیدن. نیک میدانی که راه نیست به خدای الّا از در خانه خدای تا «خانه خدای» و درب ورود خائه نبیاکرم است و باید از این درب گذشت، نه از دیوار.
و خانه نبی نیز راهی جز دیوار دارد و درب ورودش خانه وصی است علیه السلام. و درب ورود بدین مدینه «علم» و «حلم» و «ولا» نیز خانه ولی است و این سلسلهمراتب زرین ولایت است. و این است که فرمودهاند باید از ماه رجب که ماه امام است بگذری تا به شعبان برسی که ماه نبی است و آنگاه به ماه رمضان میرسی که ماه خداست و تنها با ولا ولایت میتوان بر سر خوان نعمت آن نشست. و آنکه را این روزی کردند، از اسیری هر چیز بِرَست و به مقصد و مقصود رسید و آنچه میخواست دید. همچون بسیج که اهل ولا و ولایت است ...
و فرمودهاند اگر طمع رسیدن داری، پیش از آنکه رشته ولایت محکم کنی، هر جا که باشی در سقوطی و در هلاک؛ در هوا، در آب و یا در خاک. پس باید بشتابی به متابعت «ولا» و «ولایت» که این از نشانههای توفیق است و رسیدن و از ثمرههای بیداری. بشتاب و بجوی و دست برمدار. تا گاهی که آن به کف آری و همراه داری! و تنها با «ولایت» حلاوت یابی که در حضوری و در فرمان دوست، که هر چه هست اوست و بس! و بی ولا، رنج به حاصل کنی، بی ثمر! که در حضور نهای و در انتظاری. و انتظار بی ولا، عمر باختن است و فرصت را تباه ساختن! و این نیز به خاطر داشته باش که:
ـ در جامعه و تاریخ نیز صعبترین آفتهای جنگ، نسیان و فراموشی ایثارها و ایثارگریها و شهداست که «شهادت رمز اصل اقتدار است» و شهادت اصل رمز اقتدار نیز هست، و بوده است تا تاریخ بوده است و نه مگر اینکه حق و باطل همیشه در تقابل بودهاند و خواهند بود تا ابتلا و امتحانی باشد برای آنکه میخواهد قرین عزت باشد و زمینهای باشد برای آنکه میخواهد گامی فرانهد از نفس و از خویش که تنها همین یک گام که از خویش فراتر نهد، بالاتر است از عمری دویدن و سلوک.
|