سفارش تبلیغ
صبا ویژن
درباره وبلاگ


پیوندها
لوگو

آمار وبلاگ
  • بازدید امروز: 11
  • بازدید دیروز: 22
  • کل بازدیدها: 304108



*پرواز انتظار*




داستان زیربازار
 
 
ازفرازسربابا تاآخرکوچه باغ اوئی رامی بینم ، یعنی تاآنجا که کوچه خم کوچکی دارد،چه لذت داردکه آدم ازآدم های بزرگ هم بزرگترباشد، ازاول این کوچه که بابا مرابردوش خودسوارکرد، لذت بهتردیدن راچشیده ام.اماچه فایده تویک کوچه خاکی درازباریک که دیوارها سربه آسمون کشیده ،مگه چه چیزی هست که آدم ببینه، کیف کردنم مال اینه که دربالابلندی نشسته ام، درخم کوچه علی چت رامی بینم که توبره ای به گردن بسته وگوله خرش که جلوتررفته و برزمین ریخته جمع می کند، باخودمی گویم چقه که جمع کنه یک واله مشه،اصلا به من چه بذارهرچه دلش مخوادگوله جمع کنه،من دلم خشه که همراه بابا دارم مرم زیربا زار، خودش ازخونه که درمیمد،صدام زدوگفت: کیسه گوشتدون وچوخط برداربیابریم گوشت مگیرم مدمت بیار، هنوزچندقدم نرفته بودیم که گفتم مونده شدم وبابا که امروزبرسرمهربود،مرارودوش خودسوارکرد.

ناصربرادرم می گفت: بابابچه هاش تااندازه توهسن دوس مداره، گنده ترکه شدن محل سگ بهشون نمذاره ، توهم امسال دگه وقت داری هرچه متونی بتازون، سال دگه باتس وتیپا مفرسدت دنبال کار انشالله که راس نگفته باشه ، بابا تانزدیکای بازار مرارودوشش برد، به بازارکه رسیدیم غلغله ای بود، زیربازارهمه جورآدمی را متونسی ببینی ،بازار پر از آدم های رنگ وارنگ بود، شیخ طاهر وآقاشیخ اسماعیل وچند نفر دیگر که همه از ریش سفیدان وبزرگان محله بودند ، روی دو تقای دم بازار که درطرفین درگاه خانه حاج محمد جواد بود نشسته بودند ، آغاعلی بقال تمام فضای جلو مغازه اش رابا دوسه ردیف گونی های آجیل نوروز اشغال کرده بود ،پسرک حسین قصاب با دله های پر ازآبی که ازته جوی کنار بازاربالا می آورد،زمین رالچ کرده بود،حاج اسدی باچادرشب پرازکروزه منتظر بچه هائی بود که باچنددانه خرما یا شنیدن یک قصه برایش “کروزه “می چیدند ، غلامحسین ذاکرمرتکه گنده داشت با“جمبازگ“ خط بازی مکرد، حسین قصاب شقه های گوشت راروی دوش انداخته به طرف آب انبار کناربازارمی رفت که مثل همیشه درهوای خنک ته انباربه دیواربزنه تاجاش خنک باشه ،چقه من ازاین کارش بدم میمدهروقت مرفتم ته انباراوبخورم ، هم بوی گندگوشت حالم به هم مزد، هم ازبوزهائی که ته انبارجمع مشدن مترسیدم، ازمگس که عده اشون خیلی زیادبودبدم نمیمد، چون وقتی منومیدیدن باسروصدای زیادی پیش پایم بلندمی شدند، وازاحترامی که به من می گذاشتندخوشم می آمد




موضوع مطلب :


یکشنبه 90 تیر 26 :: 3:0 عصر :: نویسنده : *پرواز انتظار*

.::بزرگترین مرجع کد آهنگ::. .::دریافت کد موزیک::.