سفارش تبلیغ
صبا ویژن
درباره وبلاگ


پیوندها
لوگو

آمار وبلاگ
  • بازدید امروز: 1
  • بازدید دیروز: 22
  • کل بازدیدها: 304415



*پرواز انتظار*




میرباقری11 مختار چگونه کشته شد؟

 به اول بازار حاجی آغیاکه رسیدیم ، حاجی حسین بی خیا ل همه جا کناردرخونه به تماشا ووسیده بود ، حسین دول دول وقتی راس اورسید ، به تحریک دار و دسه اش فرمان ایست داد و با اشاره به حاجی گفت "پنش تومن جریمه ش کنید" ، حاجی بنده خدا تاخواس این پا اون پا کنه ، حسین دول دول مرتکه دینه یه گف کلفتی بهش گفت. حاجی ازترس آبروش دست توجیب کردو یک دوتومنی درآورد داد به حسین دول دول.
من که دیدم پیاده دنبال اینا برم تفریحش بیشتره ، همراشون شدم ، ازمیدون بزرگ وکوچه درخت امام رضا رفتیم رومیدون سربالا ، اینجام زیربازار، حسین دول دول یقه آغا محمود را گرفت وجریمه اش کرد ، همه ازحسین دول دول می ترسیدند ، بالاخونه اجاره داده بود وعقل درس حسابی که نداشت ، بزرگترکوچکتری هم سرش نمشد ، هرچه از دهنش درمیمد به آدم مگف ، این جوونای بدجنس مخصوصا اوراانتخاب کرده بودن که پا توکفش بزرگترا بکنه ، همه بخندن ، تایک جا می دیدن یکی که سرش به کلاش می ارزه ووسیده یه پیک تولمبر حسین دول دول می گرفتن ، اونم مفهمید که چه کار باید بکنه ، یک فرمان ایستی می داد و جریمه ، تاپولی نمی گرفت رد نمی شد ، البته کسی ازاین جریان وتنبیه دلخور نمشد.
همین جور که دنباله کوچه طرفدارای مختار صلوات می فرستادند ، دارودسه حسین دول دول هم پاچه سروبالا می گفتند از"کوچه پیررزگ" رفتیم رو"سیدقنبر" ، اینجا دگه محله مانبود ولی دلیل این نمی شد که حسین دول دول کسی راجریمه نکنه ، یکی دوتا از بازاری های بشنیون ومیبد راهم جریمه کرد، ازدروازه میبد که دررفتیم ، دگه جاده بیابونی شد ، ازکنار "کرخونه" گذشتیم وبه مزاربالا که روبه روی نارنج قلعه بود رسیدیم.

ازبالای کوچُک واردکوچه درازشدیم و اومدیم رومزارفیروزآباد ، خی کنم یک فرسخی راه رفتیم ، اگه بیشترنباشه ، نصف بیشتربلوک دورزدیم ، دم بازار مزارهم حسین دول دول باج خودش راگرفت ، ازبازار دواشی وحسین حاجی علیرضا ردشدیم وازکوچه باغ زردک اومدیم ته روخونه که پشت میدون دروگ بود ، همون جای اولمون ، اینجا نزیک بود ازتعجب شاخ دربیارم ، اینهمه آدم از کجا اومده بودن، ازاول باغچعلی تاروی پل میدون کیپ درکیپ آدم نشسه بود ، حتی رودیوارباغچعلی پرآدم بود ، قراربود شبیه مختاربخونن و چون جمعیت زیاد شده بود و رو میدون جا نمی شدند ، این جا جمع شده بودن ، نمتونم بگم چقه بودن ، من تاحالا اینهمه آدم یک جا ندیده بودم ، خیلی هاشون نمشناختم، ازلهجه هاشون مشد بفهمی که ازشورک و محمودآبادگرفته تا ده آباد و مهرجرد اومدن ، چون تو میبد فقط تو فیروزآباد شبیه مختارمخونن ، دلیلش هم اینه که شبیه شوهای(تعزیه خوان ) خوبی داره ، برای پیداکردن شتر هم دردسرشون کمتره، چون که شتردارهم زیاد دارن ، مگه اصل کارمواداولیه نیس ، البته این طورکه شنیده ام در "بیده" هم که یکی دیگرازمحلات میبد است ،این شبیه را داشته اند ، ولی نه به طول و تفصیل فیروزآباد .
داشتیم قصه مونومی گفتیم ، نمدونم گفتم یا نه که تخت شبیه خونی هم دریک جای بلندی کنار روخونه گذاشته بودن ، ازهمه اونا که تاحالا تومعرکه بودن فقط مختار، شیپورچی ها وطبال ها متونسن توشبیه خونی باشن و نقشی بازی کنن ، بقیه همه رفتن جائی بری نشسن پیداکنن ، مختاررفت بالای تخت ،دائی محمد اونجا منتظرش بود ، دائی محمد در اصل مخالف خون بود، همیشه شمر مشد یا فوقش عمرسعد ، دراین شبیه هم او بیشترین نقش را داشت ، چون آدم بامزه ای بود ، باحضور ذهنی که داشت حسابی متونس مردم رابه خنده بندازه.
بدنباله شبیه مختار مختاربه یاران خود فرمان دادکه سران سپاه یزید وهمه کسانی که درواقعه کربلا شرکت داشته اند دستگیرکرده به حضور او بیاورند ، اولین کسی که دستگیرشد، ابوخلیق وقایع نگار صحرای کربلابود ، وقتی اورا به حضورمختارآوردند گفت:




موضوع مطلب :


دوشنبه 90 تیر 27 :: 7:12 عصر :: نویسنده : *پرواز انتظار*

.::بزرگترین مرجع کد آهنگ::. .::دریافت کد موزیک::.