سفارش تبلیغ
صبا ویژن
درباره وبلاگ


پیوندها
لوگو

آمار وبلاگ
  • بازدید امروز: 33
  • بازدید دیروز: 22
  • کل بازدیدها: 304130



*پرواز انتظار*




 

 

مرابه صحرای کربلابردند
نشدزمن عملی آنچه آن سپه کردند
مراببخش فدایت که نیست تقصیری
خلاص کن تومرا زهرقیدوزنجیری
ولی چون ابوخلیق همه جنایتکاران صحرای کربلا رامی شناخت وحتی می دانست هرکسی چه جرمی مرتکب شده مختارگفت به شرطی تورا آزادمی کنم که همه آنهارا معرفی کنی وجرم هریک رابگویی ، وابوخلیق قبول کردکه بامختارهمکاری کنه. یاران مختاراسیر دیگری را آوردند ، ابوخلیق گفت اوهمان شمرمعروف است که سرازتن امام حسین جداکرد، یکی دیگرراآوردندگفت اومنقذبن مره عبدی است که فرق حضرت علی اکبرراشکافته است ، دیگری حکیم بن طفیل بودکه حضرت عباس راشهید کرد ،وآن دیگری گفت که حرمله است همان که گلوی علی اصغررادریده است . واین یکی خولی است که سرامام حسین را به نیزه کردوازکربلا به شام آورد ، بیشتر نقش این اشقیاء دستگیرشده رادائی محمد به تنهائی بازی می کرد ، اوچنان بامهارت خواری وذلت آنها رامجسم می ساخت که همه رابه وجدمی آورد ، اوبه خوبی نقاب ازچهره محیل ومکار آنها برمی داشت وازحیله هائی که برای فراراز مجازات به کارمی بردند مضحکه ای می ساخت ومردم را می خنداند ، مثلا وقتی درنقش شمربه حضورمختارآمد ، دائی محمد چهره اورا این گونه به تصویرکشید

مختار : توشمری؟
دائی محمد: نه بالله پی یرم ( پدرم ) شمربوده
مختار: یعنی پسر شمری
دائی محمد : کی همچوگفی زده؟
مختار : بالاخره تو خودشمری یاپسر شمری ؟
دائی محمد : بالله هیشتاش
مختار : په توکی هسی ؟
دائی محمد: به من مگن منگر ، تورا خدامن گرم؟
مختار : توصحرای کربلا چه کارمکردی ؟
دائی محمد: اوَ ( آب) رقم مکردم
مختار :توقاتل امام حسینی ؟ دائی محمد:جدوآباددقاتل امام حسینن
مختار : فرمان مدم که تودیگ اوء جوش بندازنت
دائی محمد:نه بالله این کارنکن تممونم خیس مشه
مختار : اگه راسش بگی که توکربلا چه ظلم وبیدادی کردی ولت مکنم
دائی محمد:دس دلم نکن که امسال پاسرخگ بیدادکرده
مختاربالاخره فرمان داد: بکشید این سگ نجس ملعون را
اون روزتاآخرشبیه دائی محمد تادلت بخواد مردم راخندوند ، هربار با سروضع و نقشی تازه وارد میدون مشد ، ظاهرا مخواس کسب وکار هریکی ، یا کلک هائی که برای فرار از دس مختار مزدند نشون بده ، یک بار درلباس وبا ابزارکارنانوا، یک بار در لباس و با بیل وکلنگ مقنی گری ، بار دیگر درلباس کشاورز ظاهر می شد و درهرنقش به تناسب لطیفه ای می گفت؛ لطیفه هائی که البته فقط میبدی ها لطف وظرافتش را مفهمیدن . مثلا آدمای میبدی اگر بخواهنددرجواب سوال کسی که سراغ یک نفرمی گیرد بگویند علاف کوچه وبازاراست می گویندرفته "اوَ رقم کنه "یا مثلا" پاسرخگ "یک علف هرزه گندم است که پاجوش کردن و ازبین بردن اون خیلی کار پرزحمتیه وتکیه کلام کشاورزاست که مگن "این پاسرخگ صاب مرده امسال دگه بیداد کرده" ، وقتی دائی محمد درجواب مختار می گوید ، امسال پاسرخگ بیدادکرده آن کشاورز وکسانی که سابقه ذهنی ازبیداد پاسرخگ دارند با این مقایسه ازته دل می خندند...پایان




موضوع مطلب :


سه شنبه 90 تیر 28 :: 7:5 عصر :: نویسنده : *پرواز انتظار*

.::بزرگترین مرجع کد آهنگ::. .::دریافت کد موزیک::.