سفارش تبلیغ
صبا ویژن
درباره وبلاگ


پیوندها
لوگو

آمار وبلاگ
  • بازدید امروز: 3
  • بازدید دیروز: 52
  • کل بازدیدها: 308356



*پرواز انتظار*






اولین روز بارانی را به خاطر داری؟
غافلگیر شدیم
چتر نداشتیم
خندیدیم
دویدیم
به شالاپ شلوپ های گل آلود عشق ورزیدیم.
دومین روز بارانی چطور؟
پیش بینی اش کرده بودی
چتر آورده بودی
من غافلگیر شدم
سعی میکردی من خیس نشوم
شانه سمت چپ تو کاملا خیس بود
سومین روز چطور؟
گفتی سرت درد میکنه
حوصله نداشتی سرما بخوری
چتر را کامل بالای سر خودت گرفتی
و شانه راست من کاملا خیس شد
.
.
.
و چند روز پیش را چطور؟
به خاطر داری؟
با یک چتر اضافه اومدی
مجبور بودیم برای اینکه پین های چتر توی چش و چالمون نره دو قدم از هم دورتر برویم.
فردا دیگر برای قدم زدن نمی آیم. تنها برو!

دکترعلی شریعتی

 




موضوع مطلب :


دوشنبه 90 مرداد 17 :: 10:35 عصر :: نویسنده : *پرواز انتظار*

روزی روزگاری درختی بود ….

و پسر کوچولویی را دوست می داشت .

پسرک هر روز می آمد

برگ هایش را جمع می کرد

از آن ها تاج می ساخت و شاه جنگل می شد .

از تنه اش بالا می رفت

از شاخه هایش آویزان می شد و تاب می خورد

و سیب می خورد

با هم قایم باشک بازی می کردند .

پسرک هر وقت خسته می شد زیر سایه اش می خوابید .

او درخت را خیلی دوست می داشت

خیلی زیاد

و در خت خوشحال بود

اما زمان می گذشت

پسرک بزرگ می شد

و درخت اغلب تنها بود

تا یک روز پسرک نزد درخت آمد

درخت گفت : « بیا پسر ، ازتنه ام بالا بیا و با شاخه هایم تاب بخور ،

سیب بخور و در سایه ام بازی کن و خوشحال باش . »

پسرک گفت : « من دیگر بزرگ شده ام ، بالا رفتن و بازی کردن کار من نیست .

می خواهم چیزی بخرم و سرگرمی داشته باشم .

من به پول احتیاج دارم

می توانی کمی پول به من بدهی ؟

درخت گفت : « متاسفم ، من پولی ندارم »

من تنها برگ و سیب دارم .

سیبهایم را به شهر ببر بفروش

آن وقت پول خواهی داشت و خوشحال خواهی شد .

پسرک از درخت بالا رفت

سیب ها را چید و برداشت و رفت .

درخت خوشحال شد .

اما پسر ک دیگر تا مدتها بازنگشت …

و درخت غمگین بود

تا یک روز پسرک برگشت

درخت از شادی تکان خورد

و گفت : « بیا پسر ، از تنه ام بالا بیا با شاخه هایم تاب بخور و خو شحال باش »

پسرک گفت : « آن قدر گرفتارم که فرصت بالا رفتن از درخت را ندارم ،

زن و بچه می خواهم

و به خانه احتیاج دارم

می توانی به من خانه بدهی ؟

درخت گفت : « من خانه ای ندارم

خانه من جنگل است .

ولی تو می توانی شاخه هایم را ببری

و برای خود خانه ای بسازی

و خوشحال باشی . »

آن وقت پسرک شاخه هایش را برید و برد تا برای خود خانه ای بسازد

و درخت خوشحال بود

اما پسرک دیگر تا مدتها بازنگشت

و وقتی برگشت ، درخت چنان خوشحال شد که زبانش بند آمد

با این حال به زحمت زمزمه کنان گفت :

« بیا پسر ، بیا و بازی کن »

پسرک گفت : دیگر آن قدر پیر و افسرده شده ام که نمی توانم بازی کنم .

قایقی می خوانم که مرا از اینجا ببرد به جایی دور می توانی به من قایق بدهی ؟

درخت گفت : تنه ام را قطع کن و برای خود قایقی بساز

آن وقت می توانی با قایقت از اینجا دور شوی

و خوشحال باشی .

پسر تنه درخت را قطع کرد

قایقی ساخت و سوار بر آن از آنجا دور شد .

و درخت خوشحال بود

پس از زمانی دراز پسرک بار دیگر بازگشت ، خسته ، تنها و غمگین

درخت پرسید : چرا غمگینی ؟ ای کاش میتوانستم کمکت کنم

اما دیگر نه سیب دارم ، نه شاخه ، حتی سایه هم ندارم برای پناه دادن به تو

پسر گفت : خسته ام از این زندگی ، بسیار خسته و تنهام

و فقط نیازمند با تو بودن هستم ، آیا میتوانم کنارت بنشینم ؟

درخت خوشحال شد و پسرک پیر کنار درخت نشست و در کنار هم زندگی کردند

و سالیان سال در غم و شادی ادامه زندگی دادند …

دوستان خوبم ، آیا شرح داستان ، چیزی به یاد ما نمیآورد ؟

اکثر ما شبیه پسرک داستان هستیم و با والدین خود چنین رفتاری داریم

درخت همان والدین ماست ، تا وقتی کوچکیم دوست داریم با آنها بازی کنیم

تنهایشان میگذاریم و دوباره زمانی به سویشان بر میگردیم که نیازمند هستیم و گرفتار

برای والدین خود وقت نمیگذاریم ، آیا تا به حال به این فکر کرده ایم که پدر و مادر برای ما

همه چیز را فراهم میکنند تا ما را شاد نگه دارند و با مهربانی چاره ای برای رفع مشکل ما پیدا میکنند

و تنها چیزی که در عوض از ما می خواهند این است که

تنهایشان نگذاریم

به والدین خود عشق بورزیم ، فراموششان نکنیم

برایشان زمان اختصاص دهیم

همراهیشان کنیم

شادی آنها در دیدن ماست

هر انسانی میتواند هر زمان و به هر تعداد فرزند داشته باشد

ولی پدر و مادر فقط یک بار ….



موضوع مطلب :


یکشنبه 90 مرداد 16 :: 11:47 عصر :: نویسنده : *پرواز انتظار*
                         

 

در خطوط پدافندی شرق بصره بودیم. سال 62 بود و شب اول ماه مبارک رمضان و نمازمان را شکسته می‌خواندیم و...

حاج ناصر که امیر دل‌هایمان بود و فرمانده گردانمان، شور و شوقمان را که دید و سوالاتمان را که شنید، گفت:

ـ ایا جز این است که بسیاری بر این باورند که دانندش و ندانندش؟ و بسیاری بر این تصور غلط که دارندش و ندارندش؟ و تنها خردمندان‌اند که دانندش و ندارندش و به هر لحظه خوانندش. و از نشانه‌های خردمندی عاشق بودن است و شما بسیجیان که عاشقانی عارفید نیک می‌دانید که برای عاشق همیشه رمضان است و شما نیز که نمی‌توانید و قصد ده روز نکرده‌اید، قصد کرده‌اید که اهل رمضان باشید و اهل آثار آن که «تقوا»ست و «ولایت» و «حضور». و بسیجی عاشق و اهل رمضان باید اندازه خود بشناسد و قدر خود بداند و بکوشد برای فتح خاکریزی در درون، تا از سنگر کمین درون خود پاسداری و پدافند کند و لحظات حضور را بالا برد و این از برکات رمضان است که تو همیشه در آنی! و نیز وقتی جانب قبله‌ای و پس از نماز دست بر سینه سلام دهی، بر این اعتقادی که شنود: (تسمع کلامی) و پاسخ دهد: (و تردّ سلامی). دانی که داند و بیند و شنود. اما عزیز، ایا نه مگر همه را داند و همه را بیند در تمامی اوقات و شِنَود به تمامی لحظات؟ پس چرا به هر لحظه و به تمامی اوقات در حضور نیستند و نیستی؟ و این است که تو باید قدر خود بدانی که اینجا در لشکر حضرت امام زمانی(عج) و جان بر کف در تمامی لحظات حضور را حس می‌کنی، پس اهل رمضانی.

بسیاری روزانه چند لحظه فقط در حضورند و سلامی دهند و پی کارشان روند. لیک خدا و امام همیشه حاضرند و شاهد، و بسیاری این حضور را حس نمی‌کنند؛ پس رمضان به کمک می‌اید تا لحظات حضور حس شده و بیشتر و بیشتر شود و بحمدالله بسیجی در لشکر ایمان است و در تمامی لحظات در حضور و حاضر...

و تو از راهیان نوری و طالب رسیدن. نیک می‌دانی که راه نیست به خدای الّا از در خانه خدای تا «خانه خدای» و درب ورود خائه نبی‌اکرم است و باید از این درب گذشت، نه از دیوار.

و خانه نبی نیز راهی جز دیوار دارد و درب ورودش خانه وصی است علیه السلام. و درب ورود بدین مدینه «علم» و «حلم» و «ولا» نیز خانه ولی است و این سلسله‌مراتب زرین ولایت است. و این است که فرموده‌اند باید از ماه رجب که ماه امام است بگذری تا به شعبان برسی که ماه نبی است و آنگاه به ماه رمضان می‌رسی که ماه خداست و تنها با ولا ولایت می‌توان بر سر خوان نعمت آن نشست. و آنکه را این روزی کردند، از اسیری هر چیز بِرَست و به مقصد و مقصود رسید و آنچه می‌خواست دید. همچون بسیج که اهل ولا و ولایت است ...

و فرموده‌اند اگر طمع رسیدن داری، پیش از آنکه رشته ولایت محکم کنی، هر جا که باشی در سقوطی و در هلاک؛ در هوا، در آب و یا در خاک. پس باید بشتابی به متابعت «ولا» و «ولایت» که این از نشانه‌های توفیق است و رسیدن و از ثمره‌های بیداری. بشتاب و بجوی و دست برمدار. تا گاهی که آن به کف آری و همراه داری! و تنها با «ولایت» حلاوت یابی که در حضوری و در فرمان دوست، که هر چه هست اوست و بس! و بی ولا، رنج به حاصل کنی، بی ثمر! که در حضور نه‌ای و در انتظاری. و انتظار بی ولا، عمر باختن است و فرصت را تباه ساختن! و این نیز به خاطر داشته باش که:

ـ در جامعه و تاریخ نیز صعب‌ترین آفت‌های جنگ، نسیان و فراموشی ایثارها و ایثارگری‌ها و شهداست که «شهادت رمز اصل اقتدار است» و شهادت اصل رمز اقتدار نیز هست، و بوده است تا تاریخ بوده است و نه مگر اینکه حق و باطل همیشه در تقابل بوده‌اند و خواهند بود تا ابتلا و امتحانی باشد برای آن‌که می‌خواهد قرین عزت باشد و زمینه‌ای باشد برای آن‌که می‌خواهد گامی فرانهد از نفس و از خویش که تنها همین یک گام که از خویش فراتر نهد، بالاتر است از عمری دویدن و سلوک.




موضوع مطلب :


یکشنبه 90 مرداد 16 :: 6:54 عصر :: نویسنده : *پرواز انتظار*

                                  

[سوره البقرة (2): آیات 183 تا 185  ]

یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا کُتِبَ عَلَیْکُمُ الصِّیامُ کَما کُتِبَ عَلَى الَّذِینَ مِنْ قَبْلِکُمْ لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ (183) أَیَّاماً مَعْدُوداتٍ فَمَنْ کانَ مِنْکُمْ مَرِیضاً

أَوْ عَلى‏ سَفَرٍ فَعِدَّةٌ مِنْ أَیَّامٍ أُخَرَ وَ عَلَى الَّذِینَ یُطِیقُونَهُ فِدْیَةٌ طَعامُ مِسْکِینٍ فَمَنْ تَطَوَّعَ خَیْراً فَهُوَ خَیْرٌ لَهُ وَ أَنْ تَصُومُوا خَیْرٌ لَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ تَعْلَمُونَ

ترجمه  :

اى افرادى که ایمان آورده‏اید روزه بر شما نوشته و واجب شد، همانطور که بر مردم قبل از شما واجب شده بود. شاید شما پرهیزکار شوید

چند روز معدودى است. پس اگر کسى از شما مریض یا مسافر بود (که نتوانست روزه بگیرد) آن چند روزى را (که روزه نگرفته) از روزهاى دیگر بگیرد و بر اشخاصى که طاقت روزه را ندارند لازم است فدیه یعنى طعام به بینوایان بدهند. پس کسیکه خواهان نیکوئى باشد براى او بهتر است. و روزه گرفتن شما براى شما بهتر خواهد بود اگر بدانید.

اهمیت روزه  :

وجوب روزه در ماه رمضان یکى از ضروریات دین مقدس اسلام است  .

کسیکه منکر آن شود مرتد میگردد و قتل او (بر حاکم شرع) واجب میشود  .

کسیکه (بدون عذر شرعى) روزه ماه رمضان را بدون اینکه آنرا حلال بداند عالما عامدا افطار نماید باید بیست و پنج تازیانه بخورد، اگر تکرار نمود نیز باید بیست و پنج تازیانه بخورد. اگر بازهم اعاده نمود باید کشته شود. ولى احوط این است که مرتبه چهارم کشته شود. اما اگر ادعاء کند که اشتباه کرده است و ادعاى او قابل قبول باشد از تازیانه و کشته شدن معاف است  .

روزه چهار نوع میباشد بدین شرح: 1- واجب 2- مستحب 3- حرام 4- مکروه که هر کدام از آنها در کتب فقه مشروحا نگاشته شده است- عروة الوثقى  .

لغت و معنى  :

کلمه صوم و صیام: در لغت بمعناى سکوت و در اصطلاح شرع بمعناى خود دارى کردن از اشیائى است که روزه را باطل میکنند (با شرائط مخصوصى که در کتب فقه گفته شده است) معناى کلمه شَهْرُ یعنى ماه و جمع قلّه آن:اشهر و جمع کثره آن: شهور است. آنرا بدین لحاظ شهر میگویند که بوسیله اشتهار هلال شهرت پیدا میکند. کلمه رَمَضانَ از کلمه رمض گرفته شده و معناى رمض: شدت تابش آفتاب است بر ریگ و امثال آن. چون نام ماه‏ها را بمناسبت فصول سال انتخاب میکردند و این ماه در فصل شدت گرما بود لذا نام آنرا رمضان نهادند. بنا بقولى کلمه رَمَضانَ یکى از نامهاى خداى سبحان است. کلمه فرقان: نام قرآن است که بین حق و باطل فرق میگذارد- مج  ..

ادامه مطلب ...


موضوع مطلب :


شنبه 90 مرداد 15 :: 6:33 عصر :: نویسنده : *پرواز انتظار*

علامه مجلسی به دنبال آیه ی(ویقطعون ما امرالله به ان یوصل)یکصد وده حدیث درباره اهمیت صله ی رحم،بیان کرده،انها را مورد بحث قرار داده است. در اینجا برخی از نکات جالبی آنرا نقل میکنم:(بحار،ج71،ص87)

*با بستگان خود دیدار ورابطه داشته باشید،هرچند در حد نوشاندن آبی باشد.

*صله رحم عمر را زیاد وفقر را دور می سازد.

*صله ی رحم،رزق را توسعه می دهد.

*بهترین قدمها،قدمی است که برای صله ی رحم ودیدار اقوام برداشته می شود.

*در اثر صله ی رحم ،به مقام مخصوصی در بهشت دست می یابید.  

*به سراغ بستگان بروید، گرچه آنها بی اعتنایی کنند.

*صله ی رحم کنید هرچند آنها نیکوکار نباشند.

*صله ی رحم کنید ،گرچه به اندازه ی سلام کردن باشد.

*صله ی رحم ،مرگ و حساب روز قیامت را آسان می کند.

*صله ی رحم،باعث تزکیه عمل ورشد اموال می شود.

*کمک مالی به فامیل، بیست وچهار برابر کمک به دیگران پاداش دارد.

*صله ی رحم کنید، گرچه یکسال راه بروید.

*کسی که صله ی رحم را ترک کند، بویی از بهشت به او نمیرسد.

#امام صادق (ع) می فرماید:((پدرم سفارش کرد،با افرادی که با فامیل خود رابطه ندارند،دوست مشو)).تفسیر راهنما ونورالثقلین




موضوع مطلب :


چهارشنبه 90 مرداد 12 :: 11:32 عصر :: نویسنده : *پرواز انتظار*
< 1 2 3 4 5 >> >

.::بزرگترین مرجع کد آهنگ::. .::دریافت کد موزیک::.