کربلا! اى دریچه توحید آینه در برابر خورشید
اى ستاره! ستاره ازلى آفتاب همیشه، لم یزلى!
کربلا! اى زلال آیینه غربت راز دار آیینه
اى شکوه تمام آینهها وى حریم امام آینهها
کربلا! اى رهاترین فریاد عاشقان را، تو ناکجا آباد
اى صداى همیشه در پژواک از زمین تا فراسوى افلاک
کربلا! اى نهایت عرفان معنىِ عاشقانه انسان
اى هبوط فرشتگان در تو عشق را تا همیشه جان در تو
کعبه آسمانى ملکوت قبله گاه اهالى جبروت
مىوزد عاشقانه در تو نسیم زایر تو مسیح و نوح و کلیم
کربلا! اى شمیم شورانگیز گل سرخ بهار در پاییز
چشمهها در کویر جوشانده خویش را از بهار پوشانده
لالههاى شکفتنى دارى رازهاى نگفتنى دارى
خاک تو، بوى آسمان دارد عطر گل، عطر ارغوان دارد
شعر پر استعاره دارى تو آسمانى ستاره، دارى تو
جاىْ جاى تو مرقد شهداست گل سرخ بهاره دارى تو
تیر خورده کبوترى زخمى حنجر پاره پاره دارى تو
شرحهْ شرحه شهید عاشورا بحر خون بى کناره دارى تو
تنِ با سنگریزهها یکسان زیر سُمّ سواره دارى تو
با ستم، سنگ و تیر باراندند بارهها بر جنازهها راندند
عاشقى، سخت امتحان مىداد عاشقانه به عشق جان مىداد
زخمهایش اگر چه کثرت داشت نفسش، عطر باغ وحدت داشت
هر نفس، خون زخمها جارى تربت قتلگاه، گلنارى
برو دوشش ز نیزهها خسته آینه، ریزْ ریز بشکسته
قتلگه، تربتى الهى داشت آینه، صورتى الهى داشت
***
آن همایى که بر فلک پر زد پر زخمى به عرش داور زد
آسمان را به زیر پا بگذاشت بیرق عاشقى به عرش افراشت
زخمهایش، هنوز تازهترند دردها، شلعهاى گدازه ترند
( وحیدى، هادى)
موضوع مطلب :