محبت که از عواطف اصیل و مهم انسان است با گریه انس و آشنایى دیرینه دارد، گویى هر دو همزاد و همبر بودهاند و از یک مادر.
دیدار دوست پس از روزگار جدایى اشک شوق در چشمان مىآورد، و فراق و دورى از محبوب اشک غم فرو مىریزد. گریه زبان صادق محبت و نشان راستین وله و دلدادگى است.
کیست که کمابیش تحت تأثیر محبت قرار نگرفته تارهاى دلش از مهر به لرزه در نیامده باشد؟ و کدام شیفته و دلدادهاى است که عامل محبت سرشک از نرگسین دیدگانش روان نکرده باشد؟ اما این گوهر اشک که زلال محبت است آن نیست که در دامن گلرخان ریخته شود، که این عشق به آب و رنگ است و مایه ننگ. محبت حقیقى آن است که به خداى حسن آفرین تعلق گیرد که جمیل است و سرمدى، از هر عیب و نقص برى؛ آفریدگار متعال و صاحب هر کمال و جمال. این محبت که از دوستىهاى ظاهرى بسى قویتر و عمیقتر است، طبعاً قرب محبوب را مىطلبد، و با آنکه «دوست نزدیکتر از من به من است» اما چون متعالى و در اوج رفعت و عظمت است، و در بازار حضرتش کالایى جز روح نیازمند خواهنده، و دل غمدیده شکسته، و عقیده درست و ایمان راستین نمىخرند، و فراهم آوردن چنین کالایى را به بهاى اشک محبت باید خرید، پس قرب حضرتش چندان هم آسان نیست. جهادى پىگیر با نفس و کوششى مستمر در تحصیل رضاى دوست را مىطلبد.
از اینجا داستان سوز و گداز طالب دلداده آغاز مىشود، و شیفتگى و بىقرارى حیات روحش را فرا مىگیرد، و اندوهى دلافروز و سرشکى شیرین را مونس وى مىگرداند. در این درد و غم روحانى است که مُحب سوخته و ساخته مىشود و شایسته حضرت دوست مىگردد.
این گریه آمیزهاى است از لذت و الم، سرخوشى و ناراحتى، شوق و غم ... که تجزیه و تحلیل آن دشوار است اما در یک کلمه مىتوان آن را معرفى کرد: گریه محبت، سرشک شیرین دوستى با محبوب حقیقى.
موضوع مطلب :